شعر طنز(طرح عقیم سازي گربه هاي تهران)
شعر طنز(طرح عقیم سازي گربه هاي تهران)
بلا دور از جنابت خواجه پیشی!
شنیدم بعد از این بابا نمیشی!
گرفتند و شما را اخته کردند
دکان عاشقی را تخته کردند
چه پیش آمد تو را یکباره پیشی!؟
چه می گویم چه پیشی و چه پیشی؟
تو بودي فتحعلی شاه و به ناچار
شدي آغا محمدخان قاجار!
بمیرم از براي آن سبیلت
براي جسم و جان زخم و زیلت
نشو غمگین فداي اخم و تخمت
اگر اخته نمودندت به هر حال!!
لبت زین اختگی پرخنده باشد
که خود"پیش" آمدي فرخنده باشد
چرا نفرین و این سان گریه زاري
دعایی کن به جان شهرداري
همان بهتر در این عصر گرانی
مجرد باشی و تنها بمانی
چو شد از سر غم اهل و عیالت
شوي فارغ ز غصه، خوش به حالت
زمانی که شدي عاري ز مردي
ز بند مشکلات آزاد گردي
غم نان و معاش خانواده
توقّع هاي یار پر افاده
ز عشق دلبري ناز و سه ساله
اضافه کار در سطل زباله
"فدایت گردم" و آي لاو یو"ها
سر دیوار ، انواع میوها!
براي حفظ او با صد فلاکت
جدل با گربه هاي بی نزاکت
براي شام فرزندان بیمار
بسی سگدو زدن در کوي و بازار
اگر پایش بیفتد گاه دزدي
(نه رسمی همچو ماها؛ روزمزدي!)
میان بچه هاي تخس و پر رو
به دام افتادن و خوردن ز هر سو!
فرود سنگ روي پا و کله
کتک خوردن ز قصاب محله
مگر یابی ز جایی استخوانی
سر سفره گذاري تکّه نانی
از آنسو در غم مردي نزن زار
که دنیا گشته از این جنس بیزار
ز مردان بر نمی خیزد بخاري
که افکندند مردي را به خواري
زمانه پر ز نامردي است پیشی!
که از مردي سبیلی ماند و ریشی
رها از آنچه می دانیم و دانی
برو لذت ببر از زندگانی!
نظر بده تا دلی را شاد کنی نظر ندادی الهی باد کنی




