سخنان هرمان هسه
سخنان هرمان هسه
دانش را ميتوان مبادله كرد، ولي خرد را نه. خرد را ميتوان يافت، با آن زندگي كرد، مجهز به آن شد، به كمك آن به شگفتيها دست يافت؛ ولي هيچكس نميتواند آن را مبادله كند و ياد بدهد.
اگر از كسي متنفري، از قسمتي از خودت در او متنفري؛ چيزي كه از ما نيست نمي تواند افكار ما را آشفته كند.
پاكدل را كسي باور نمي كند، مگر پاكدل.
شادي قابل تعريف نيست، بلكه قابليتي است كه در وجود هر انسان نهفته و هدف به شمار نمي رود.
اگر معناي عشق را مي فهمم، همه از براي تو است.
انسانهاي بزرگ در نظر جوانان مانند كشمش هاي روي كيك تاريخ هستند.
لطافت، نيرومندتر از سختي، آب قوي تر از صخره و عشق تواناتر از بيرحمي است.
ما بايد طبيعت را به چشم مادرمان بنگريم و با آرامش، خودمان را به او تسليم كنيم تا بتوانيم بسيار آسوده احساس كنيم كه به جهان باز مي گرديم؛ همان گونه كه همه ي موجودات ديگر باز مي گردند. همه ي ما در حقيقت جزء جدايي ناپذير اين كل هستيم. نافرماني و سركشي، بيهوده است؛ بايد خودمان را به اين جريان بزرگ واگذار كنيم.
آنان كه نمي توانند مسئوليت بپذيرند، به رهبر نياز دارند و براي داشتن رهبر، داد و فرياد راه مي اندازند.
افراد شجاع و باشخصيت، هميشه از نظر ديگران گمراهكننده و زبون هستند.
بر گامهاي برداشته شده و بر مرگهاي رخ داده، نبايد افسوس خورد.
اوج همهي بذلهگوييها به آنجا مي رسد كه انسان، خويشتن خويش را نيز به مسخره ميگيرد.
تا هرچه بيشتر "ممكنها" آفريده شوند، بيدرنگ بايد به بررسي "غيرممكنها" پرداخت.
بهره ي ما از جامعه ي بشري، بيماري روحخراش تكنيك و ملي گرايي است.
در غروب جواني، نفسپرستي به پايان ميانجامد؛ در زمان پيري، خدمت به مردم آغاز ميگردد.
يك آموزگار، بودن ده تا كُرهخر را در كلاس درس، به يك دانشآموز باهوش برتري ميدهد. براستي، حق با اوست، چون وظيفه ي او پرورش روح هوش و استعداد نيست، بلكه بايد حساب دان، لاتينشناس و افراد با ايمان تربيت كند.




