سخنان آرتور شوپنهاور
سخنان آرتور شوپنهاور
با مصلحت ديگران ازدواج كردن، در جهنم زيستن است.
((آرتور شوپنهاور))
===============
من دنياي پر از شير و عسل را دوست نمي دارم. من دنياي كوچك و گرمي را دوست دارم كه خودم با دست خود آن را ساخته باشم.
((آرتور شوپنهاور))
================
رويدادهاي خوش زندگي مثل درختان سرسبز و خرمي است که وقتي از دور به آنها مي نگريم خيلي زيبا به نظر مي رسند، ولي به مجرد آنکه نزديکشان شده و وارد آنها مي شويم، زيبايي شان هم از بين مي رود. شما در اين زمان نمي توانيد بفهميد زيبايي اش به کجا رفته است. آنچه مي بينيد، چند درخت خواهد بود و بس.
((آرتور شوپنهاور))
================
انسان كامل كسي است كه زندگي خود را به دست خود بسازد.
((آرتور شوپنهاور))
=================
كسي كه روح شادي دارد، هميشه وسيله خوبي براي شادماني و خنده پيدا مي كند.
((آرتور شوپنهاور))
==================
اسرار شخص، حال زندانيان را دارد كه چون رها شوند، تسلط بر آنها غير ممكن است.
((آرتور شوپنهاور))
==================
اصل و اساسي كه تمام اخلاق گرايان به راستي در باب آن نظري يكسان دارند، اين است : كسي را نيازار و هرچه مي تواني به ديگران ياري برسان.
((آرتور شوپنهاور))
===================
مهمترين توشه زندگي، تسليم شدن در برابر وقايع و حوادث ناگزير زندگي است.
((آرتور شوپنهاور))
===================
خيلي كم اتفاق مي افتد كه نسبت به آنچه داريم احساس رضايت و خشنودي كنيم و در عوض، هميشه براي آنچه كه نداريم تاسف مي خوريم و غصه دار هستيم.
((آرتور شوپنهاور))
====================
هوش و استعداد خود را پرورش بده، اما نه از راه مطالعه صرف، بلكه با تفكر توام با عمل. تمايل بيشتر دانشمندان به مطالعه شبيه تلمبه است؛ خالي بودن مغزهاي خودشان موجب مي شود كه افكار مردم ديگر را به سوي خود بكشند؛ هركس زياد مطالعه كند به تدريج قدرت تفكر [ خود ] را از دست مي دهد.
((آرتور شوپنهاور))
===================
هنرها تنها تقليد محض واقعيت خارجي نيستند و اگر برخي آثار هنري چنين بودند، در حقيقت در برابر رسالت عالي خود كاذب مي نمودند.
((آرتور شوپنهاور))
=====================
وظيفه هنر تجلي ايده ها است.
((آرتور شوپنهاور))
====================
مفاهيم سازه هاي مغزي اند، حال آنكه ايده ها مقدم بر فكر بشري هستند. در حقيقت، درك مغزي ما از ايده ها مفهوم را مي سازند، لذا مفاهيم را راهي به قلمرو ذاتها نيست.
((آرتور شوپنهاور))
=====================
در عشق، هر كس طبعي عكس طبع خود را ترجيح مي دهد؛ اما تنها آنجا كه دست كم اول مزاج خودش مشخص باشد.
((آرتور شوپنهاور))
=====================
عشق، شعبده اي بي مانند است.
((آرتور شوپنهاور))
======================
عشق كامياب نيز اغلب بيشتر به بدبختي مي انجامد تا به خوشبختي.
((آرتور شوپنهاور))
======================
هرچه اكنون هست، لحظه اي ديگر مي بايد گفت بوده است.
((آرتور شوپنهاور))
======================
هر شبي كه فرا مي رسد معنايش اين است كه روزي را از دست داده ايم.
((آرتور شوپنهاور))
=======================
تنها لحظه ي حال، حقيقت محض است و هر چيز ديگر صرفاً خيال پردازي و بازيگوشي انديشه است.
((آرتور شوپنهاور))
========================
زندگي، نگاه داشتن يك ني بر نوك انگشت است.
((آرتور شوپنهاور))
========================
ما چنان زندگي مي كنيم كه گويي همواره در انتظار چيزي بهتر هستيم، حال آنكه اغلب آرزو مي كنيم كه اي كاش گذشته باز گردد و بر آن حسرت مي خوريم.
((آرتور شوپنهاور))
========================
اكثر مردم هنگامي كه به پايان كار مي رسند و نظري بر گذشته مي افكنند در مي يابند كه سرتاسر زندگي را چون چيزي گذرا زيسته اند و با حيرت مشاهده مي كنند كه آنچه بي اعتنا از كنارش گذشته اند و لذتي از آن نبرده اند همان زندگي شان بوده است.
((آرتور شوپنهاور))
========================
هر خشنودي كه به دست مي آيد تخمه ي اميال ديگري را با خود دارد؛ زيرا اميال و خواهش هاي اراده ي شخصي را پاياني نيست.
((آرتور شوپنهاور))
========================
اولين وظيفه، گرفتن حق خود از زندگي است.
((آرتور شوپنهاور))
========================
چه سبك سرانه است براي انسان كه بر فرصتهاي گذشته افسوس بخورد و دل بسوزاند.
((آرتور شوپنهاور))
========================
هرگز هيچ انساني خشنودي و خوشحالي مطلق را لمس نكرده است؛ اگر [ لمس ] كرده بود، آن شادي ديوانه اش مي ساخت.
((آرتور شوپنهاور))
==========================
در حقيقت، محنت و رنج، اولين شرط و اساس هستي است.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
شر و بلا هستي خود را از طريق امور مثبت به نمايش مي گذارند.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
شعبده ها تنها براي يك بار ديدن جالب هستند و پس از آن تاثير خود را از دست مي دهند و دست استاد شعبده رو مي شود.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
چه بسيار مي آموخت مرد، اگر تنها آن ميزان آموختني كه در كتب خودش موجود است مي دانست!
((آرتور شوپنهاور))
==========================
براي كسي كه از رنج روحي شديد در عذاب است، درد جسماني تمامي مفهوم خود را از دست مي دهد.
((آرتور شوپنهاور))
==========================
مادام كه نويسنده با هدف سياه كردن و پر كردن كاغذ به نوشتن مي پردازد، در حقيقت بر سر خواننده كلاه مي گذارد، آن را تا روي چشمش پايين مي كشد و فريبش مي دهد، زيرا وانمود مي كند كه چيزي براي عرضه دارد.
((آرتور شوپنهاور))
==========================
بهترين آثار نويسندگان بزرگ، درست هنگامي خلق مي شوند كه بي هيچ چشم داشتي و يا در ازاي اندك مبلغي به نوشتن مي پردازند.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
آنچه كه نويسندگان انديشمند را تحريك به فكر مي كند خود موضوع است. به همين جهت انديشه ايشان بي درنگ متوجه موضوع مي شود. تنها در ميان ايشان مي توانيم نويسندگاني را بيابيم كه نامشان جاودان خواهد شد.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
اثر هيچ كس جز آن نويسنده اي كه سنگ معدن نوشته ي خود را به گونه اي مستقيم از معدن ذهن خود يعني از تامل خود استخراج مي كند ارزش خواندن ندارد.
((آرتور شوپنهاور))
============================
خطايي عظيم تر از اين ممكن نيست كه تصور رود آنچه اخيراً نوشته شده همواره كاملتر است؛ كه آنچه جديداً نوشته شده پيشرفتي است بر آنچه پيش تر نوشته شده؛ كه هر تغييري به معناي پيشرفت است.
((آرتور شوپنهاور))
=============================
دستاوردها به سرعت برق، يكديگر را پشت سر مي گذارند.
((آرتور شوپنهاور))
=============================
آنچه جديد است به ندرت خوب است؛ زيرا آنچه خوب است تنها اندك زماني جديد مي ماند.
((آرتور شوپنهاور))
=============================
مردي كه به قدر كفايت، توان و ذوق ادبي ندارد كه عنواني بكر براي كتابش بسازد به يقين ناتوان تر از آن است كه بخواهد مطلبي قابل تامل در آن عرضه كند.
((آرتور شوپنهاور))
==============================
مردان بزرگ تنها محصول ذهن خود را به دست مي دهند.
((آرتور شوپنهاور))
==========================
رابطه قلم با انديشه، رابطه عصا با راه رفتن است، اما بدون عصا راحت تر مي توان گام برداشت و آنگاه كه قلمي هم در دست نيست بهتر مي توان انديشيد. مرد تنها آن زمان كه فرسودن آغاز مي كند تمايلي به دست بردن به عصا و قلمش مي يابد.
((آرتور شوپنهاور))
==========================
فرضيه اي كه جايي در ذهن يافته يا از آن زاده شده، چون موجودي زنده به زندگي مي پردازد، تا آنجا كه تنها موافق و هم رأي خود را از جهان خارج دريافت مي دارد.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
لازم است بر سر نويسنده بي نام و نشان، يعني يك شارلاتان ادبي فرياد زد كه اگر شجاعت آن را نداري كه آنچه را درباره مردم مي گويي آشكارا تصديق كني بهتر است زبان تهمت خود را نگاه داري.
((آرتور شوپنهاور))
===========================
يك انتقاد بي نام و امضا چيزي در حد يك نامه بي نام و نشان است و بنابراين بايد با همان بدگماني براندازش كرد.
((آرتور شوپنهاور))
============================
ازدواج، اتحاد دلها است نه ذهنها.
((آرتور شوپنهاور))
=============================
هر مرد به آن چيزي عشق خواهد ورزيد كه خود فاقد آن است.
((آرتور شوپنهاور))
============================
نقل قول نادرست اغلب معلول يك نيت ناپاك است و در نهايت، بي شرمي نفرت انگيز و فرومايگي فطرت و بدذاتي و چنين شخصي همانند كسي كه دست به جعل سند مي زند ديگر در اختيار خودش نيست و تا ابد اخلاق صدق و راستي را از كف مي دهد.
((آرتور شوپنهاور))
==============================
سبك، چهره ي ذهن است.
((آرتور شوپنهاور))
===============================
تقليد از سبك ديگران مانند صورتك بر چهره زدن است، اما صورتك به سرعت لوس و غير قابل تحمل مي شود، چرا كه بي روح و بي دوام است.
((آرتور شوپنهاور))
=====================
حتي زشت ترين صورت زنده نيز داراي روح است.
((آرتور شوپنهاور))




